اوایل توی خانه‌ها کار نظافت و آشپزی می‌کرد ولی بعد از مدتی اخلاق و رفتارش دگرگون شد. وقتی وارد اداره می‌شدی با اولین صحنه‌ای که مواجه می‌شدی لباس‌های زیر شسته شده و پهن شده بروی شاخه‌های درخت تنومند داخل حیاط اداره بود، کسی اسم واقعی‌اش را نمی‌دانست یک روز اعظم بود روز دیگر اکرم بود. به شما می‌گفت رعنا است و به بغل دستی‌ات می‌گفت لیلا است، سرگردان و بی خانمان بود. یک روز از یکی از مدیران ارشد اداره تقاضای پول می‌کرد و داد می‌زد موهایم سفید شده می‌خواهم رنگشان بکنم، چند روز دیگر برای خرید کفش مجلسی پول می‌خواست. چند بار هم با مددکاران کتک کاری کرده بود. با موهای رنگ کرده و ناخنهای بلند لاک زده، با کفش‌های پاشنه بلندش روزی دو یا سه بار به اداره سر ‌می‌زد و تقاضای پول برای خوراک، آرایش، پوشاک و … می‌کرد. بعد از مدتی از آن خانم میان سال بد دهن و اعصبانی، تقریبا قد بلند، صاحب صورتی کشیده و لاغر، اندامی ترکه‌ای و انگشتان کشیده که همیشه تمیز و آراسته بود دیگر خبری نشد و هیچ‌کس هم کنجکاوی نکرد. این خاطره‌ای است که کارمندانی که در دهه‌ی 70 در جمعیت هلال احمر بودند از یک مددجو تعریف می‌کردند.

روزی که کتاب از شیطان آموخت و سوزاند را دستم گرفتم، احساس کردم من این راوی، این شخصیت داستان را می‌شناسم، جایی دیدم؟ یا شاید هم این کتاب را قبلا خوانده‌ام. ولی من نه او را دیده بودم و نه کتاب را خوانده بودم.

بررسی کتاب

رمانی است که بصورت روزنوشت توسط راوی در دفترچه یادداشت با زبان و نثری ساده نوشته می‌شود. کاملا خصوصی و محرمانه است چون وقتی یکی از کارکنان فرهنگسرای اندیشه بدون اجازه و بصورت تصادفی صفحاتی از آن را می‌خواند ناراحت می‌شود. این روایت از  چهارشنبه 21 مرداد 1377 شروع و تا دوشنبه 12 دی 1379 پایان می‌یابد.

راوی رمان زنی فقیر و بی‌سرپناه است که هرچقدر در رمان و صفحاتش پیش می‌رود و روزهای بیشتری را پشت سر می‌گذارد سوالات بیشتری در ذهن خواننده تداعی و حس کنجکاوی و ادامه دادن برای خواندن در او بیشتر می‌شود. هرچه جلوتر می‌رود زوایای پنهان زندگی‌اش آشکار می شود.

ولگا راوی رمان زنی مسیحی است که با یک مرد مسلمان ازدواج کرده اما زندگی آنها بعد از مدتی بنا به دلایلی به بن‌بست می‌خورد، آنها از هم جدا می‌شوند و تنها فرزندش یعنی پسرش را به همسر سابقش می‌سپارد. او که از جامعه مسیحیان رانده شده و در بین مسلمانان هم پذیرفته نمی‌شود بی‌جا و مکان می‌ماند، تنها و بی‌سرپناه دچار چالشهایی می‌شود از جمله اینکه مورد تجاوز قرار می‌گیرد، توسط مددجویان دیگر مورد ضرب و شتم قرار می‌گیرد، او در این چالش بارها و بارها در مقابل مشکلات می‌افتد، سقوط می‌کند اما نمی‌شکند و دوباره بر می‌خیزد و ادامه می‌دهد. 

خواننده را به احساسی از تردید و تنش دچار می‌کند و او را در مورد وقایع داستان به فکر و اندیشه وادار می‌کند، بین این که آیا راوی زنی دیوانه است یا نه؟ اتفاقها و روایتهایی که می‌کند حقیقت دارد یانه؟یا در طول رمان وقتی شخصیت‌های متعددی وارد می‌شوند خواننده را سردرگم و گیج می‌کند، باکی نیست زیرا زیاد نقشی ندارند و این امر تا پایان رمان ادامه دارد.

 راوی با نگاهی انتقادی و موشکافانه به دنیا و وقایع در داستان می‌پردازد او نوعی نگاهی نقادانه به باورهای جامعه و آدمیان و نگاهی انتقادی به زندگی اجتماعی و مذهبی جامعه می‌پردازد.

در بعضی صفحات به چند سطر بسنده می‌کند و در بعضی دیگر تا یکی دو صفحه هم می‌نویسد اما برخی از روزها که خالی است و چیزی ننوشته در ذهن خواننده باعث ابهاماتی می‌شود. در این روزهایی که در دفتر یادداشت خالی مانده چه مشکلی داشته است که ننوشته؟

راوی از جاهایی که شب‌ها آنجا می‌خوابد، از مکانهایی که مراجعه می‌کند، و یا به خانه‌های آدمهایی که می‌رود و  از شخصیتهای برجسته با شهامت و بدون سانسور می‌نویسد، زیبا و کامل اطلاعاتی در مورد شهر تهران در دهه‌ی 70 می‌دهد، از کوچه‌ها، محله‌ها، خیابانها و میدانهایش چنان حرف می‌زند می‌تواند که مورد استفاده‌ی یک آدم نا آشنا با شهر تهران قرار بگیرد.

اگر خواستید یک رمان عالی از یک نویسنده ایرانی بخوانید رمان از «شیطان آموخت و سوزاند» از خانم فرخنده آقایی که برنده‌ی دوره‌ی هفتم جایزه منتقدان و نویسندگان مطبوعاتی است پیشنهاد می‌شود.

 درباره‌ی نویسنده‌ی کتاب

خانم فرخنده آقایی، نویسنده‌ی ایرانی که در سال 1335 در تهران متولد شد، در سال 1358 از دانشگاه الزهرا در رشته مدیریت اداری کارشناسی و در سال 1366 از دانشگاه تهران در رشته علوم اجتماعی کارشناسی ارشد گرفت.

از سال 1362 در بانک مرکزی مشغول به کار می شود در داستانهایش بیشتر به مسائل و مشکلات زنان طبقه متوسط شهری می‌پردازد که رمان از «شیطان آموخت و سوزاند» یکی از نمونه‌های عالی است که برنده‌ی دوره‌ی هفتم جایزه منتقدان و نویسندگان مطبوعاتی شده است.

از اولین نوشته‌های خانم آقایی می‌توان به دو داستان «راز کوچک» و «چرا ساکت بمانم» است، از دیگر آثار داستانی ایشان می‌توان به مجموعه‌ی داستان «یک زن یک عشق» (1376). رمان «جنسیت گمشده» (1379). مجموعه داستان «گربه‌های گچی» (1382). رمان «از شیطان آموخت و سوزاند» (1384). مجموعه داستان «زنی با زنبیل» (1394) و رمان «با عزیز جان در عزیزیه» (1395) اشاره کرد.

وی بیشتر از دیدگاه و منظر جامعه شناختی و بخصوص مردم شناسی در رمانهایش استفاده می‌کند.

 نمونه‌ای از متن رمان

چهارشنبه 21 مرداد 1377

اولین شبی است که در اتاق مطالعه‌ی کتابخانه‌ی شبانه روزی فرهنگسرای اندیشه می‌خوابم. ساختمانی چند طبقه در میان پارک قدیمی، بارها به این کتابخانه سر زده بودم، ولی تا امروز عضو نبودم. ظهر به سرم زد اگر بشود همین جا بمانم. به مطب دکتر آفتاندلیان برگشتم. از سودابه و شوهرش آقای فاطمی پنج هزار تومان قرض کردم بابت حق عضویت. حتما از این که دیگر در مطب نمی‌خوابم خوشحال شدند. هم دکتر و هم سودابه چند بار مرا جواب کرده بودند. خوشبختانه دو قطعه عکس سیاه و سفید همراه داشتم، آخرین عکس‌هایم. باید یادم باشد به عکاسخانه‌ی لازاریان سفارش عکس بدهم. نمی‌دانم هنوز نسیه قبول می‌کند یا نه. شب در اتاق مطالعه‌ی خانم‌ها در طبقه‌ی بالا می‌مانم. سه صندلی چوبی را کنار هم گذاشته‌ام که روی آنها بخوابم. اتاق مطالعه‌ی آقایان در طبقه‌ی پایین قرار دارد.

شنبه 2 بهمن

امروز پسرم زنگ زد و گفت که در یک بوتیک در میدان 25 شهریور مشغول به کار شده. شماره تلفن نداد. برای تمدید تاریخ کارت عضویت کتابخانه شبانه روزی فرهنگسرا مراجعه کردم. گفتند که مدیریت کتابخانه تغییر کرده و می‌بایست قبل از تمدید کارت، بررسی شود. خانم شاهرخ اکرمی به عنوان مدیر جدید معرفی شده‌اند. در جلسه‌ی معارفه ایشان نبودم.

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *