با برادرم سر موضوع‌های زیادی دعوا می‌کردیم، مثل روسری سر کردن من، اتو کردن لباسش. بعضی وقتها تبدیل به جنگی تن‌به‌تن می‌شد و ضررهای مالی به والدینمان می‌زدیم، شیشه‌ی پنجره‌ای، دستگیره‌ی دری، ظرف و ظروف، پاره شدن پرد‌ه‌ای همه قربانیان این دعوا بودند.

آقایی که از دوستان پدرم بود با همسرشان برای عیادت خانه‌ی ما آمدند. من یک گوشه سرگرم انجام تکالیفم بودم. آن آقا گفت: «آفرین پسرم.» و زنش گفت: «کلاس چندمی؟» بعد از رفتن آنها داد و فریاد که این آقا و خانمش خنگند، فرق بین دختر و پسر را نمی‌دانند. مادرم گفت: «چکار کنند؟ موهات کوتاه است، روسری هم نداری، شبیه پسرها هم هستی».

کاری را که برادرم با آن همه جنگ و دعوا و خسارت نتوانست به من تحمیل کند، با یک جمله‌ی «آفرین پسرم»، درواقع با «پسرم» انجام دادند. من روسری سر کردم.

وقتی مادرم غذای روی اجاق را به من می‌سپرد بی برو برگرد سوخته تحویل می‌گرفت. یا کسی می‌گفت برو درست را بخوان، محال بود آنروز بتوانم حتی یک کلمه درس بخوانم. نمازم را که نزدیک قضا شدن بود می‌خواندم، اگر کسی می‌گفت سر وقت بخوان، روزهای پی‌درپی نمازهایم قضا می شد. یک واکنش منفی، در واقع خودزنی بود.

برادرم: «البته بلانسبت شما آبجی خانم، می‌دانی الاغ وقتی توی گل می‌ماند اگر از گوش‌هایش جلو بکشند خودش را عقب می‌کشد، یا اگر از دمش عقب بکشند جلو می‌رود؟»

راست و درست بودنش را نمی‌دانم ولی باور کنید خیلی دردم آمد. من که از این وضع ناراضی بودم با این حرف نسبت به رفتارم حساس‌تر شدم.

کوشش برای درمان

برای درمان سعی کردم، مطاله کردم و از دیگران مشورت خواستم. از مطالعه کتاب و مشورت گرفتن خلاصه و چکیده‌اش این بود که: به حرف مردم زیاد اهمیت ندهید، خودتان باشید، مردم چیزی را که امروز گفته‌اند فردا فراموش می‌کنند. آنها اگر حرفی به شما می‌زنند یا انتقادی می‌کنند از دو حالت خارج نیست یا دلسوز هستند و یا حسادت می‌کنند. وقتی دلسوزند سعی می‌کنند شما را راهنمایی کنند، شاید هم حرفی بزنند که به مذاق شما خوش نیاید، ولی در اصل خیر و صلاح شما را می‌خواهند. آنهایی که از روی حسادت اینکار را می‌کنند مطمئن باشید که به صلاح شما زبان باز نمی‌کنند. آنها برای خاموش کردن آتش حسادت خود حرف می‌زنند که زیاد حرفشان زیاد مهم نیست، البته سومین حالت هم است که فقط می‌خواهند حرفی بزنند و ابراز وجو بکنند و در آن دو دسته نمی‌گنجند.

از مشکل من چیزی هیچ کجا نوشته نشده بود. و شاید هم بود، من پیدا و درک نکردم.

مشکل من چیست؟

مشکل من مشکل حرف مردم نبود، مشکل من خودم بودم،  اگر من کاری را می‌خواستم انجام بدهم کسی می‌گفت بکن، بدون اینکه عمدی در کار باشد دیگر نمی‌توانستم انجامش بدهم و یا به تاخیر می‌انداختم. یک نیرویی در من باعث می‌شد این واکنش بی‌معنی را بروز بدهم.

به مادرم گفتم هر موقع من کاری را دارم انجام می‌دهم یا قرار است انجامش بدهم به من تاکید نکن که انجام بده، چون برایم سخت می‌شود، نمی‌توانم انجامش بدهم و مادرم با تعجب گفت: «این هم از آن حرف‌هاست که تا بحال نشنیدم». حتی با مشاور و معلم تربیتی هم که موضوع را مطرح کردم او هم نه باورش شد و نه اهمیت داد فقط چندتا کتاب معرفی کرد. تنها چیزی که گفت: تو داری لجبازی می‌کنی، ولی من با کسی سر لج نبودم. شاید شما هم الان درک نکنید موضوع چقدر سخت و دردناک است.

بعد فهمیدم فقط در مقابل حرف‌های چند نفری که دوستشان هم دارم این موضوع صدق می‌کند.

اما حرف آن آقا چی؟ شاید بخاطر کلمه‌ی «پسر».

برای مقابله با این رفتار چکار باید کرد؟

بعضی وقتها هنوز آثاری از آن واکنش‌های منفی در من هست، در چنین وضعی اگر مجبور به انجام کاری نباشم، آن کار را نمی‌کنم اما اگر باید کاری را بکنم برای رام کردن این میل منفی، خودم را مجبور می‌کنم انجام بدهم حتی اگر دست گل به آب بدهم و یا نتیجه‌اش، نتیجه‌ی خوبی نباشد. انجامش می‌دهم تا به آن واکنش خودزنی پایان بدهم.

وضع من در چنین مواقعی انگار توی یک چهاردیواری با دیوارهای بلند که هیچ نوری هم در آن راه ندارد به غل و زنجیر کشیدنم، انجام یک کار سهل و آسان برایم به کاری دشوار تبدیل می‌شود. درحالی که شاید آن کار را در مواقع عادی بهتر و حتی عالی، خیلی هم آسان انجام بدهم.

علت این رفتار چیست؟

شاید این رفتار من ریشه در همان دعواهای خواهر و برداری ایام کودکی دارد که در مقابل برادرم می‌ایستادم و هرچه او می‌گفت من برعکس آن را انجام می‌دادم، حتی اگر کاری را می‌خواستم بکنم اگر او پیشنهاد می‌کرد نمی‌کردم. در حالی که ما حالا برای هم دوستان خوبی هستیم و من دیگر در مقابلش نیستم. این رفتار به لایه هایی در رفتار و واکنش‌های من در مقابل دیگران نفوذ کرده‌است و حالا البته خیلی به ندرت در مقابل برادرم نه، ولی در مقابل دیگران خود را نشان می‌دهد.

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *